گاهی تنهایی آنقدر ارزش دارد ……
که درب را باز نمی کنم ……..
حتی برای “تو” …….
که سالها منتظر در زدنت بودم …….
دیگه به بسته نگهداشتن در……..
عادت کرده ام ……..
بقیه در ادامه مطلب ......
گاهی تنهایی آنقدر ارزش دارد ……
که درب را باز نمی کنم ……..
حتی برای “تو” …….
که سالها منتظر در زدنت بودم …….
دیگه به بسته نگهداشتن در……..
عادت کرده ام ……..
.
.
.
روزی از روزها ……
شبی از شب ها خواهم افتاد و خواهم مرد………
اما می خواهم …… هر چه بیشتر بروم تا هرچه دورتر بیفتم…..
تا هرچه دیرتر بیفتم ……
هر چه دیرتر و دورتر بمیرم ……
نمی خواهم حتی یگ گام یا یک لحظه……
پیش از آنکه می توانسته ام بروم و بمانم ……
افتاده باشم و جان داده باشم………
هرچه دیرتر و هرچه دورتر …….
.
.
.
آمدی …… ولی کمی دیر است ……خیلی تغییر کردم ……..برای شناختنم ……..عکسم را مچاله کن ………
.
.
.
میدونستی …….. ؟
تنها گرگ ها نیستند که لباس میش میپوشند ……….
گاهی پرستو ها هم لباس مرغ عشق بر تن میکنند………
عاشقت که کردن …….. کوچ میکنن …….
.
.
.
فکر میکردم ……. تو همدردی …….اما …….. فهمیدم …….تو هم ، دردی …………
.
.
.
ترک کردن ِ آدمها هم آدابی دارد !
اگر آداب ِ ماندن نمیدانستید
لااقل درست ترکشان کنید تا تَرَک برندارند
.
.
.
خواستم زندگی کنم راهم را بستند،
ستایش کردم گفتند خرافات است،
عاشق شدم گفتند دروغ است،
گریستم گفتند بهانه است،
خندیدم گفتند دیوانه است.
دنیا را نگه دارید می خواهم پیاده شوم